Sweet Time

سلام خوبيد خوشيد؟ ما اگه يه سري به شما نزنيم شما نبايد به اندازه سر سوزن هم دلتون شور بزنه كه اين يارو زندس.مردس.هي ي ي ي ي ي ي دوستام دوستاي قديم.
اينجا پرانتز باز كنم كه( اين خاطره اي كه مي خوام براتون بگم از اند احوالات مي باشد و ادامه آن خاطره هاي دنباله دارمان نميباشد.پرانتز فورا بسته)
خب جونمون براتون بگه كه يكي دوهفته پيش بود كه ما براي اولين بار در عمرمان زود خوابيده بوديم و از آنجا كه نكند هومن وارد اتاق شود شبها در اتاق را مي بنديم.مادر گراميمان نصف شب به درون اتاقمان تشريف مي آورند كه پنجره اتاقمان را كمي باز كند تا نكند به خاطر گازگرفتگي خفه شويم(منظور همان گاز بخاري مي باشد) كه ما ييهو به مانند ديوانه ها از خواب بيدار مي شويم و در تخت مي نشينيم كه مادر برمي گردد و مي گويد: ا رژين چت شده؟چرا بيدار شدي؟ و ماهم مانند اين دختران افاده اي مي گوييم: ايششششش   از دست اينا    مادر مي گويد:كيا؟   من:همونا ديگه   مادر:ها؟  من:همونايي تو فيلم بازي مي كنند.و مادر نيز از آنجا كه پي مي برند كه ديوانگيمان دوباره عود نموده مي فرمايند:بگير بخواب بابا
پ.ن.د1:زياد نمي خواد فكر كنيد كه همومن كيه؟ گربمه
پ.ن.د2:ازاونجا كه من مهدي سلوكي را دوست مي دارم  و شب هم سريال تا رهايي را مشاهده نموده ام به احتمال قوي منظور بازيگران همان سريال مي باشد.
پ.ن.د3:اين ماه قراره 2تا اتفاق خوب بيفته. اول اولي رو بگم يا دومي؟   خب اول دومي رو ميگم:26آذز تفلدمه پس از آلان بريد كادرهاتونو بخريد. دومي هم اينه كه:به احتمال زياد 25م هم مي خوايم بريم اهواز D:

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 11:32 PM ::  نويسنده : Rojin.Sogol

سلام به شما دوستای گل

ببخشید تو این مدت من نتونستم مطلب بزارم و همه ی حرف ها از طرف رژین شد

حالا اومدم جبران کنم...

همون طور که در قسمت های قبل از زبون رژین شنیدید رژین یه شماره از حسین تهی گیر اورد

که متاسفانه ماله تهی نبود و اون شماره مطلق بود به یک زن خشن که اگه بیشتر از تهی از اون میپرسیدیم

یا کله مارو یا کله حسین تهی و یا چشمونو در میاورد...

اگه یادتون باشه در قسمت های قبل با هم خوندیم که رژین شماره مرکز اطلاعات ایرانیان در لس انجلس

رو توسط یکی از برنامه های علیرضا قادری گیر اورد و بلافاصله این شماره رو به من داد اون زمان ما که دیگه

از کامران و هومن نا امید شده بودیم با این حال که میدونستیم شماره ای که ازشون داریم درسته ولی دیگه زنگ

نزدیم(حال میکنین چه دخترایه گلی هستیم..؟؟؟)

اون زمان گروه بلک کتس خواننده جدید اورده بود یه بار رژین به من زنگیدو گفت:

سوگل بدو بدو بزن شبکه فلان داره کامران و هومنو نشون میده..

منم زود زدم ولی وسط اهنگ دیدیم که کامران وهومن نیستن یکی از خواننده های این گروه فوق العاده شبیه

هومن بود حرکاتش..خوندنش..رقصیدنش ..و...فکر کنم الان دیگه حدس میزنین بعدش چه اتفاقی افتاد؟؟

اره دوباره ما عاشق شدیم و باز به طور همزمان و ناخوداگاه..به خدا نمیدونم چرا اینجوری میشد

من از هر کی که خوشم میومد فرداش میفهمیدم رژین هم عاشقه اون شد به نظرتون عجیب نیست؟(جلل خالق)

خلاصه ما عاشق خواننده گروه بلک کتس به اسم ادی شدیم...و....

(بقیه داستان در ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, :: 1:15 AM ::  نويسنده : Rojin.Sogol

خلاصه كه ما هميشه در حال زنگ زدن به كامران هومن بيچاره بوديم و هميشه هم در حال چرت و پرت گفتن بهشون.يه بار زنگ زديم گقتيم.اسم سايتتونو عوض كنين.يه بار تبريك گفتيم.يه بار تسليت.
ولي وقتي از اين 2تا نا اميد شديم كم كم ديگه زنگ زدنامون بهشون كم شد و در آخر اصلا ديگه بهشون زنگ نمي زديم.

دوست مامانم يه دختر داشت كه يه سال از من بزرگتر بود و وقتي ميومد خونمون.با هم ديگه ميرفتيم تو نت شماره اين رپرا رو گير مياورديمو بهشون زنگ ميزديم.حالا مي دونستيم  همه ي اين شماره ها الكيه ولي مرض داشتيم.زنگ ميزديم با اين پسرا حرف ميزديمو مسخره بازي در مياورديم. لابد آلان با خودتون ميگين كه چقدر اينا به خصوص من الافن.آره حق دارين . از اين حرفا زياد بهمون ميزنن.
اين همه كه زنگ ميزديم به اين رپرا يه دفعش از همه باحال تر بود.مي خوام اونو براتون تعريف كنم.
شماره عليشمس رو پيدا كرديم.زنگ زديم بهش.
شماره رو گرفتيم و بعد از زينگ زينگ صداي يه پسر اومد كه گفت:جانم(آلان اين جانمو خودتون مثه اين دختراي لوس بگين)
ولي خدايي خيلي صداش شبيه خوده عليش بود.ماهم  كه هوليده بوديم  قطعش كرديم.
بعد چند ديقه دوباره زنگ زديم(مرضو داشته باش).من گوشي رو گرفته بودم دستم.اين دفه يه پسره ديگه برداشت.صداي چندتا پسر ديگم ميومد
لطفا به ادامه مطلب بريد.
 



ادامه مطلب ...
جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: 1:16 AM ::  نويسنده : Rojin.Sogol

بهم تبريك بگين بالاخره يه شعر باحال نوشتم واسه اون عشخ بر باد رفتم(بعد از مدت ها)

پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 1:59 AM ::  نويسنده : Rojin.Sogol

بعد از اينكه ما با هم بيشتر آشنا شديم و از علايق و.. هم مطلع شديم.فهميديم تو خيلي از علاقه مندي هامون با هم وجه اشتراك داريم و بعد ها هم خيلي كارها چه از فعاليت هاي گروهي كه تو مدرسه گرفته تا كارهاي ديگه با هم كار مي كرديم اما نكته جالبش اينجا بود كه به هيچ وجه با هم تفاهم نداشتيم به فرض اگه اون مي گفت سفيد خوبه من مي گفتم نه سياه بهتره.
و متاسفانه همين باعث ميشد كه هميشه من دوست داشتم سوگلو خفه كنم و هميشه دق بخورم از دستش.آلان شما اگه بياين منو ببينين فكر ميكنيديه زن 90ساله رو ديدين.پيرم كرده.
اما واقعا براي هر دومون خيلي جالب بود كه انقدر تو هر كاري پايه هم بوديم.چون اگه اون كاري كه ما مي خواستيم با هم انجامش بديم رو از يكي ديگه مي خواستيم كه برامون انجامش بده عمرا قبول نمي كرد.

حالا از اين پست به بعد داريم ميرسيم به اصل ماجرا هامون و اينكه همينايي كه مي خوايم براتون تعريف كنيم علت اين شد كه ما اين وبو بسازيم و اينكه ممكنه شما از اين به بعد به عقل ما دو تا شك بكنين.
 

لطفا براي ديدن ادامه مطالب به دامه مطلب بريد.



ادامه مطلب ...
جمعه 22 مهر 1390برچسب:, :: 1:43 AM ::  نويسنده : Rojin.Sogol


اون موقع ها كه ما با هم دوست شديم سال اول راهنمايي بوديم و من مبصر يا به قول خودمون مصبر كلاسمون بودم.خدا نمي كرد يكي بخواد منو اذيت كنه يا سركلاس شلوغ كنه.از سگم سگ تر ميشدم(البته بلا نسبت سگ)اون موقع ها منو سوگل از دوتا دختر خوشمون ميومد و من هم كه دفتراي عربي رو چك مي كردم كه بچه ها درساشونو نوشته باشن.داشتم يكي يكي دفتر بچه هارو نگاه مي كردم كه رسيدم به سوگل. من:شنيدم از سوگند خوشت اومده؟ سوگل:تو از كجا ميدوني؟ من:خبرا زود مي پيچه...
و اينطوري شد كه ما دو تا با هم دوست شديم و در حال حاضر در حال نابودي مغز اطرافيان.جامعه مجازي كه به تازگي فيس بوك هم جزو برنامه هاي نه چندان دور ماست.براي به گند كشيدن آنجا روز به روز نقشه هاي جديدتري مي كشيم.
پ.ن.د نوشت 1.يه موقع هايي احساس مي كنم كه ما چقدر مريضيم كه اين همه وب داريم(رو هم ديگه نزديك به 10تا يا شايدم بيشتر ميرسه)و همشم به درد نخور كه هيچ منظوري هم جز اشغال فضاهاي وب دهي نمي تونيم داشته باشيم چرا پاكشون نمي كنيم و هم خودمونو و هم عده ي كثيري رو خلاص نمي كنيم رو نمي دونم. ولي خب هميشه مردم آزارهايي مثه ما بايد وجود داشته باشه ديگه.
پ.ن.د نوشت 2.يه چيزي از گل كاري هاي سوگل يادم افتادالبته مربوط به همون مقوقع هاس.سوگل گفت:من مي تونم هر موقع دلم بخواد خواب ببينم!!!
گفتم:چي ي ي ي ي ي ي ؟مگه ميشه؟ سوگل گفت:آره مثلا آلان من چشمامو مي بندم و به چيزي كه دوست دارم فكر مي كنم و خوابشو مي بينم.گفت:تو هم چشاتو ببند باور كن مي توني.گفتم:سوگل ديوونه اي؟ داري جدي ميگي اين حرفارو؟ گفت: آره . گفتم:احمق اون رويا نه خواب.خلاصه كلي باهاش صحبت كردم تا خانوم تازه براش جا افتاد كه رويا فرقش با خواب چيه!!!
بعد نگو ايشون همين حرفا رو پيش يكي از بچه هاي فاميلشون هم زده بوده و دختره همينجوري هنگ كرده بوده و به سوگل مي گفته پس من چرا نمي تونم خواب ببينم!؟
آلان در حال حاضر نمي دونم اون دختر خانوم در چه وضعيتي هستن اما اميدوارم ديگه هيچوقت خدا يه كسايي مثه سوگل رو سر راهش قرار نده.الهي آمين
پ.ن.د نوشت3.خدايا شفاي عاجل عنايت بفرما
پ.ن.د نوشت 4.ديگه تموم شرمنده

پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, :: 1:4 AM ::  نويسنده : Rojin.Sogol

خیلی نامردی حالا دیگه باید منو ببری حرم زنجیر بندی کنی اگه کاراتو بکم همه میفهمن چه دیوونه ای

هستیو ما هم دیووونه کردی پس بزار بگم:

چشتون روز بد نبینه سال اول راهنمایی که بودیم یک روز زنگ تفریح بود یکی از بچه ها دست رژینو از پشت

گرفته بود رژین هم مثله دیوونه ها داد میزد ولم کنین....ولم کنین.....!!!!

منه بیچاره همون موقع داشتم از کنارش رد میشدم یه دفعه دیدم یه کله اومد تو صورتم

(ماشاالله کله که کله نیست کله...؟؟!؟!؟!)واااای غش کردم بدترین ضربه ای بود که بهم وارد میشد نمیدونم

من بعد از ضربه چه جوری زنده موندم؟؟؟؟؟دلم میخواست پاشم بزنمش و داغونش کنم ولی حسش نبود یعنی

جون نداشتم نه اینکه فکر کنین زورم بهش نرسیدا نه اصلا این حرفا نبود!!!!(مثله خون اشامی که بهش گیاه

شاه پسند دادن و توانایی حرکت نداره منم اون جوری ببودم!!!!!!)

از اون روز به بعد ما به شعاع 11متری باهم حرف میزدیم (انگار تو داهاتیم هی رژین....؟؟؟!!!)



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 7:30 PM ::  نويسنده : Rojin.Sogol

سلام خدمت همه دوستان گل
عرضم به خدمتتون ما 2تا دوست خل و چل بنام های سوگل و رژین هستیم که18سالمونه و تصمیم گرفتیم که یه وب بعد از تمامی آن وب های نافرجاممان بزنیم.امیدواریم اینو دیگه تا آخر داشته باشیم!
اول یه شرح حال از خودمون خدمتتون بدیدم که ایشالا تو آپای بعدی برسیم به اصل موضوعامون.
ما 2 تا از 12.13سالگی با هم به شکل کاملا غیر عادی و غیر آدمیزادی که بعدا عرض می کنم خدمتتون با هم دوستدیم.تو این چند ساله انقدر گل کاری و به نحوی خراب کاری کردیم که هنوزم که هنوزه بعد از گذشته این همه سال(پیر شدیم مادر!)وقتی یاد کارامون میوفتیم هرهر می خندیم.
به قول خودم ما 2تا مثه ویروس میمونیم.یه دفعه با هم تصمیم میگیریم که به یه جا حمله ور بشیم و اونجارو آباد کنیم که ایشالا شما هم به زودی مطلع خواهید شد.
پ.ن.د1:خدایا من هرچی به این سوگل میگم بیا خودم میبرمت قمی .مشهدی.کربلایی.جایی با زنجیر میبندمت به حرم میگم یا امام(فلان) به خدا تا اینو شفا ندی پا از در حرمت بیرون نمیزارم.
پ.ن.د2:این دیوونه منم دیوونه کرده.با من داره حرف میزنه یه دفه وسط حرفش میگه راستی چی میگفتم؟
پ.ن.د3:منم به بیماریش دچار شدم
و در آخر
نجوای دو دیوانه:خدایا مارا تا آخر عمر دیوانه نگه دار

بوس
بای

شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 1:33 AM ::  نويسنده : Rojin.Sogol

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

Salam.ma 2ta dostim ke khateratemono bahanei kardim baraye sakht ye fazaye jadid va dashtan doste goli mesle shoma. Mamnoon ke webe maro baraye didan entekhab kardin.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Sweet Time و آدرس diaries.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مرجع کد آهنگ

کد آهنگ


نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 4913
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


شروع کد نظرسنجی -->

<-PollName->

<-PollItems->

کد تغییر شکل موس -->